تاریخچه کانادا و فرایند استقلال این کشور
به گزارش دیار سلمان، زمانی که اروپایی ها سرزمین کانادا را کشف کردند متوجه مردمان بومی شدند که در سرتاسر کانادا زندگی می کردند. اروپایی ها به این مردمان لقب هندی دادند زیرا فکر می کردند که آن ها هندیانی هستند که از طرف شرق به این سرزمین ها رسیده اند. مردم بومی کانادا اغلب به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند و در کنار آن از شکار برای به دست آوردن غذای خود استفاده می کردند.
اگر علاقمند به سفر با بهترین تورهای کانادا هستید با ما همراه شوید، با مجری مستقیم تور کانادا از تورنتو، مونترال و ابشار نیاگارا دیدن کنید و بهترین تجربه سفر را داشته باشید.
ورود بازرگانان، مبلغان دینی، سربازان و استعمارگران اروپایی شیوه زندگی بومیان را برای همیشه تغییر داد. تعداد زیادی از بومیان به علت بیماری هایی که اروپایی ها همراه خود آوردند جان خود را از دست دادند زیرا بدنشان در برابر آن بیماری ها مقاومتی پیدا ننموده بود. با این حال، بومیان و اروپایی ها در طی 200 سال زندگی مشترک پیوندهای مالی، مذهبی و نظامی محکمی با هم برقرار کردند که پایه های کانادای امروزی را بنا نهاد.
اولین اروپایی ها
وایکینگ های ایسلندی که 1000 سال پیش گرینلند را تحت سلطه خود قرار داده بودند در ادامه گشت و گذارهای خود به شرقی ترین نقطه کانادای امروزی یعنی لابرادور و جزیره نیوفاندلند رسیدند. بقایای محل سکونت آن ها امروزه به عنوان یک میراث جهانی به ثبت رسیده است. پس از آن اکتشافات اروپا به طور جدی در سال 1497 با لشکرکشی جان کابوت، اولین کسی که خبرنگاران سواحل شرقی کانادا را ترسیم کرد، آغاز شد.
پیدایش نام کانادا
طی سال های 1534 و 1542، ژاک کارتیه سه سفر را در آن سوی اقیانوس اطلس انجام داد و ادعا کرد زمین هایی کشف نموده است که متعلق به پادشاه فرانسه، فرانسیس اول است. کارتیه از دو دستیار که برای خود به خدمت گرفته بود شنید که به زبان اریکویی کلمه کاناتا را به معنی دهکده به کار می برند. در سال 1550 کم کم کلمه کانادا در خبرنگاران ها ظاهر شد و از آن موقع به این سرزمین کانادا گفته می گردد.
ژاک کارتیه اولین اروپایی بود که در رودخانه سنت لارنس به کاوش پرداخت و به شهرهای کبک و مونترال قدم گذاشت.
فرانسوی ها اولین بار در سال 1604 خود را در شمال کالیفرنیا مستقر کردند. در سال 1608 یک مقر نظامی در استان کبک به وسیله فرانسوی ها ساخته شد. شرایط آب و هوایی همیشه سختی های زیادی برای اروپایی ها ایجاد می کرد. علاوه بر آن جنگ های زیادی در این منطقه شکل گرفت و همیشه بین نیروهای فرانسه و دیگر ملت هایی که قصد داشتند بر کانادا تسلط پیدا نمایند درگیری وجود داشت. ایروکیایی ها مهم ترین دشمنان فرانسه در کانادا به حساب می آمدند و شامل 5 ملت مختلف بودند که در نهایت در سال 1701 بین آن ها و فرانسه صلح برقرار شد.
پس از این اتحاد مردم بومی با فرانسوی ها همکاری های گسترده ای در زمینه های مختلف انجام دادند که باعث شد کانادا در جنبه های مختلف سیاسی و مالی رشید قابل توجهی داشته باشد. بعد از آن بریتانیا بارها سعی کرد تا کانادا را تصاحب کند اما همیشه با مقاومت نیروهای فرانسوی و متحدانش روبرو شد. در طی یک قرن کانادا همیشه زمین اختلاف و جنگ های دو امپراطوری بزرگ آن موقع یعنی فرانسه و انگلستان بود و در سال 1759 ارتش بریتانیا توانست فرانسه را شکست دهد و برای همیشه بر سلطه فرانسویان در شمال آمریکا خاتمه دهد.
بریتانیایی ها برای اینکه بتوانند بر مردم کانادا که بیشتراً کاتولیک بودند حکمرانی نمایند به قوانین تازهی احتیاج داشتند. در سال 1774 قانون آزادی مذهبی در کانادا به وسیله بریتانیا تصویب شد که این اجازه را به مردم می داد تا هر دینی که می خواهند داشته باشند و کلیساها هم می توانستند به صورت قانونی و رسمی به فعالیت های خود بپردازند.
در سال 1776 سیزده استان آمریکای جنوبی اعلام استقلال کردند و ایالات متحده را شکل دادند. انقلاب آمریکا روی کانادا هم تأثیرات زیادی گذاشت و باعث شد دوباره جنگ در آمریکای شمالی شعله ور گردد. در سال 1812 جنگی بزرگ و مهم رخ داد که به جنگ برای کانادا مشهور شد.
جنگ 1812: جنگ برای کانادا
بعد از شکست فرانسوی ها، انگلیسی ها دریانوردی و کشتیرانی خود را توسعه دادند. این مسئله باعث شد تا درگیری هایی بین کشتی های آن ها و آمریکایی ها به وجود بیاید و رفته رفته درگیری ها در این منطقه بالا گرفت. آمریکایی ها برای تصاحب کانادا به شمال آمریکا لشکر کشی کردند اما ساکنان و بومیان کانادا که حمایت ارتش بریتانیا را سمت خود داشتند مقاومت جانانه ای از خود در این جنگ نشان دادند که باعث شد کوشش های آمریکا برای تصاحب کانادا شکست بخورد. در سال 1814 رسماً جنگ به خاتمه رسید و هزینه های سنگینی که بریتانیا در کانادا کرد جواب داد. مرزی که اکنون بین آمریکا و کانادا قرار گرفته است بعد از همان جنگ 1812 شکل گرفت و به نوعی نشانه ای بر این مسئله است که کانادا همیشه مستقل از ایالات متحده باقی خواهد ماند.
شورش های 38-1837
در سال 1837 عده ای در کانادا معتقد بودند که مقدار پیشرفت دموکراسی در کانادا راضی نماینده نیست و باید سرعت بیشتری بگیرد. بعضی هم معتقد بودند که باید ارزش های آمریکایی بیشتری در کانادا مورد پذیرش قرار بگیرد و بعضی هم معتقد بودند که کانادا باید به ایالات متحده بپیوندد. اما این شورش های مسلحانه به وسیله مردم حمایت نشد و ارتش بریتانیا و ساکنان کانادا توانستند به راحتی این شورش ها را سرکوب نمایند.
دولت مسئول و کنفدراسیون کانادا
در سال 1840 بخش های شمالی و جنوبی کانادا با یکدیگر متحد شدند و یک دولت مسئول مستقل را شکل دادند. در سال 1847 تا 1849 اولین اتحاد بریتانیایی کانادایی برای شکل گیری دولت مسئول در کانادا شکل گرفت و لا فونتین، قهرمان دموکراسی، اولین رهبر دولت مسئول در کانادا شد. در طی سال های 1864 تا 1867 نمایندگان نووا اسکاتیا، نیو برانزویک و استان کانادا کوشش هایی را آغاز کردند تا کشوری تازه را تأسیس نمایند. از این افراد به عنوان پدر کنفدراسیون کانادا یاد می گردد. آنها توانستند دولتی در دو سطح فدرال و استانی شکل دهند.
استان های قدیمی کانادا هر کدام دو قسمت شدند: انتاریو و کبک به همراه نیوبرانزویک و نووا اسکاتیا کشوری را تشکیل دادند که نامش دومینیون کانادا شد. از آن موقع در کانادا هر استان قانون گذار خود را انتخاب می نماید و می تواند در زمینه های مختلفی مثل بهداشت و آموزش و پرورش مطابق قوانین خود عمل کند.
در سال 1867 قانون آمریکای شمالی در مجلس انگلیس به تصویب رسید تا کشور کانادا به صورت رسمی شکل بگیرد. یک جولای 1867 کشوری که فراز و فرودهای زیادی را در زیر سایه دیگر قدرت ها به خود دیده بود استقلال پیدا کرد و توانست خود را به عنوان یک کشور مستقل به تمامی جهان ثابت کند. امروزه یک جولای در تقویم کانادایی ها به روز کانادا معروف است تا یاد و خاطره استقلال همیشگی این کشور را زنده نگه دارد.